باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
صدای بال ملائک ز دور میآید
مسافری مگر از شهر نور میآید؟
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
کودکی سوخت در آتش به فغان، هیچ نگفت
مادری ساخت به اندوه نهان، هیچ نگفت
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری