فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
خدایا تویی بنده را دستگیر
بوَد بنده را از خدا، ناگزیر
خدایا جهانپادشایی تو راست
ز ما خدمت آید، خدایی تو راست
ای جهان دیده بود خویش از تو
هیچ بودی نبوده پیش از تو
ای نام تو بهترین سرآغاز
بینام تو نامه کی کنم باز؟
تویی کاوّل ز خاکم آفریدی
به فضلم زآفرینش برگزیدی
به نام آنکه هستی نام از او یافت
فلک جنبش، زمین آرام از او یافت
بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده...
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
ای مدنی برقع و مکی نقاب
سایهنشین چند بود آفتاب
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما