خاک، لبتشنۀ باران فراگیر دعایت
پلک بر هم نزند باد صبا جز به هوایت
ناگاه آمدی و صدایی شنیده شد
در صور عشق، سورۀ انسان دمیده شد
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
آیینه و آب، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ، همزاد شماست
اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
ای چشمهایت جاری از آیات فروردین
سرشارتر از شاخههای روشنِ «والتّین»
اشک غمت ستارۀ هفت آسمان، بلال!
در آسمان غربت مولا بمان! بلال!
پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟
این سرزمین غمزده در چشمم آشناست
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدان نینوا برسی
غمی به وسعت عالم نشسته بر جانش
تمام ناحیه خیس از دو چشم گریانش
پر کن دوباره کیل مرا، ایّها العزیز!
دست من و نگاه شما، ایّها العزیز!
ای زندۀ نماز و شهید دعا علی
ای جلوۀ جمال تو نور خدا علی
دوباره عطر گل یاس در حرم پیچید
و قلبها شده روشن در آستانۀ عید
دلم مشتاق پرواز است تا این مشت پر ماندهست
نگاهم كن، برایم نیمهجانی مختصر ماندهست