ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
من شعر خوبی گفتم امّا او
از شعر من یک شعر بهتر گفت
ابرهای سیاه میگریند
باز باران و باز هم باران
ای عزّت را گرفته بی سر بر دوش
وی تنگ گرفته عشق را در آغوش
هنوز مانده بفهمیم اینکه کیست علی
برای عشق و عدالت غریب زیست علی
داغ تو اگرچه روز را شام کند
دشمن را زهر مرگ در کام کند
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند
دلم شور میزد مبادا نیایی
مگر شب سحر میشود تا نیایی