من شعر خوبی گفتم امّا او
از شعر من یک شعر بهتر گفت
ابرهای سیاه میگریند
باز باران و باز هم باران
ای عزّت را گرفته بی سر بر دوش
وی تنگ گرفته عشق را در آغوش
هنوز مانده بفهمیم اینکه کیست علی
برای عشق و عدالت غریب زیست علی
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
داغ تو اگرچه روز را شام کند
دشمن را زهر مرگ در کام کند
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت
دلم شور میزد مبادا نیایی
مگر شب سحر میشود تا نیایی