بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند