ای شکوه کهکشانها پیشِ چشمانت حقیر
روح خنجر خوردهام را از شب مطلق بگیر
تو آن عاشقترین مردی که در تاریخ میگویند
تو آن انسانِ نایابی که با فانوس میجویند
معراج تکلم است امشب، صلوات
ذکر لب مردم است امشب: صلوات
یک جلوۀ دلپذیر تکرار شدهست
لبخند مهی منیر تکرار شدهست
مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
در نالۀ ما شور عراقی ماندهست
در خاطره یک باغ اقاقی ماندهست
سرچشمۀ فیض، روح ربانی تو
دریای فتوت، دل طوفانی تو
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
سامرا، امشب مدینه میشود مهمان تو
آسمانها اشک میبارند بر دامان تو
امشب میان گریه و لبخند خود گمم
سرشار از طلوع بهار تبسمم
در باغ جهان نسیم سرمد آمد
بر غنچۀ علم، فیض بیحد آمد
جبریل مکرر این صلا را سر داد
بلّغ، بلّغ... ندا به پیغمبر داد
کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت
با زخم نشان سرفرازی نگرفت
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار، ابر بهاری، ببار! کافی نیست
بی خون تو گل، رنگ بهاران نگرفت
این بادیه بوی سبزهزاران نگرفت
گرفته بوی شهادت شب وفاتش را
بیا مرور کن ای اشک خاطراتش را
دنیای بی نگاه تو تاریک و مبهم است
بیتو تمام زندگی ما جهنم است!
سجادهٔ اشک تو به هر جا باز است
صد جاده به سمت آسمانها باز است
نشسته سایهای از آفتاب بر رویش
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
شوریده سری که شرح ایمان میکرد
هفتاد و دو فصلِ سرخ عنوان میکرد
عالم همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب، خدا خدا! بایدمان
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست