بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست
ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش