توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
در محضر عشق امتحان میدادی
گویی که به خاک، آسمان میدادی
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش