توفیق اگر دلیل راهت باشد
یا پند دهندهای گواهت باشد
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
با خلق اگرچه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
در بادیه، گام تا خداوند بزن
خود را به رضای دوست، پیوند بزن
گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى
شاید از سرّ وجودت بدهند آگاهى
از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند