بعید نیست غمت همچنان شهید بگیرد
بگیرد و همه جا باز بوی عید بگیرد
در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
شهادت را به نام کوچکش هر شب صدا کردی
تو که هر روز و هر جا زندگیهایی بنا کردی
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى
شاید از سرّ وجودت بدهند آگاهى
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند