من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت
گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى
شاید از سرّ وجودت بدهند آگاهى
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند