شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
این پرچمی که در همه عالم سرآمد است
از انقلاب کاوۀ آهنگر آمدهست
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد