باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
حملههای موج دیدم، لشکرت آمد به یادم
کشتی صدپاره دیدم، پیکرت آمد به یادم
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت