ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد
در غمِ تشنگیات اشک چکیدن دارد
من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
دلی به دست خود آوردهام از آن تو باشد
سپردهام به تو سر تا بر آستان تو باشد
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
آيينهای و برايت آه آوردم
در محضر تو دلی سياه آوردم
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
هشدار! گمان بینیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهرهسازی نکنیم
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است
کجا شبیه تو آخر کدام همسایه؟
عزیز کوچۀ بالا! سلام همسایه!
نه جسارت نمیکنم اما
گاه من را خطاب کن بانو
دل من باز گرفته به حرم میآید
درد دلهاست که از چشم ترم میآید
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظهها با تو چه زیباست اگر بگذارند
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
با نیت نگاه تو آغاز میکنم
احساس خویش را به تو ابراز میکنم
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند
ای صبر تو چون كوه در انبوهی از اندوه
طوفانِ برآشفتهٔ آرام وزیده
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت