ای بهترین دلیل تبسم ظهور کن
فصل کبود خندۀ ما را مرور کن
گریه میکنم تو را، با دو چشم داغدار
گریه میکنم تو را، مثل ابرِ بیقرار
مانده ز فهم تو دلم بینصیب
معجزۀ عشق، غرور غریب
تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
ای طالب معرفت! «ولی» را بشناس
آن جان ز عشق مُنجلی را بشناس
هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
ای حرمت قبلۀ حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
باید سخن از حقیقت دین گفتن
از حُرمَت قبلۀ نخستین گفتن
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
باز هم آدینه شد، ماندهام در انتظار
چشم در راه توام، بیقرارم، بیقرار
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
هر چند غمی به چشم تو پنهان است
در دست تو سنگ و در دلت ایمان است
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
ماه صفر رسید و افق رنگ دیگر است
عالم سیاهپوش به سوگ سه سرور است
ماه محرم است و دلم باغ پرپر است
در چشم من، دوباره غمی سایهگستر است
سپیدهدم که هنگام نماز است
درِ رحمت به روی خلق باز است
ای ز فرط ظهور ناپیدا
ای خدا! ای خدای بیهمتا!
هر کسی را به سر هوایی هست
رو به سویی و دل به جایی هست
خّرم آن دل که از آن دل به خدا راهی هست
فرّخ آن سینه که در وی دل آگاهی هست
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
دست خدا پردۀ شب را شکافت
صبح شد و نور خداوند تافت
شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد
بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد
پیکر سوختهٔ کربوبلا سهم تو شد
نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش
سلامِ ایزد منان، سلامِ جبرائیل
سلامِ شاه شهیدان به مسلم بن عقیل