عارف وسط خطابۀ توحیدش
زاهد بعد از نماز پرتردیدش
نه از جرم و عقاب خود میترسم
نه از کمیِ ثواب خود میترسم
نه از سر درد، سینه را چاک زدیم
نه با دل خود، سری به افلاک زدیم
توفیق اگر دلیل راهت باشد
یا پند دهندهای گواهت باشد
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
بیخواب پی همنفسی میگردد
بیتاب پی دادرسی میگردد
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
با خلق اگرچه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
در بادیه، گام تا خداوند بزن
خود را به رضای دوست، پیوند بزن
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی