شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
وجود، ثانیه ثانیه در تو فانی شد
طلیعۀ غزلی صاحبالزمانی شد
ای حرمت قبلۀ حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
جان به پیکر داشت وقتی مشکها جان داشتند
کاش میشد ابرها آن روز باران داشتند
بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست
امید، بر شش ماه عمر او زمان بستهست
صحبت از دستی که رزق خلق را میداد شد
هر کجا شد حرف از آن بانو به نیکی یاد شد
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
ماه صفر رسید و افق رنگ دیگر است
عالم سیاهپوش به سوگ سه سرور است
سپیدهدم که هنگام نماز است
درِ رحمت به روی خلق باز است
ای ز فرط ظهور ناپیدا
ای خدا! ای خدای بیهمتا!
هر کسی را به سر هوایی هست
رو به سویی و دل به جایی هست
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
خّرم آن دل که از آن دل به خدا راهی هست
فرّخ آن سینه که در وی دل آگاهی هست
دست خدا پردۀ شب را شکافت
صبح شد و نور خداوند تافت
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش
سلامِ ایزد منان، سلامِ جبرائیل
سلامِ شاه شهیدان به مسلم بن عقیل
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
بسم الله الرّحمن الرّحیم
مطلع انوار کتاب کریم