شنیده بود شهادت طنین گامت را
چه خوب داد خدا پاسخ سلامت را
سبزپوشا با خودت بخت سپید آوردهای
گل به گل هر جا بهاری نو پدید آوردهای
شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
خم کرد پشت زمین را، ناگاه داغ گرانت!
هفت آسمان گریه کردند، بر تربت بینشانت!
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
درود ای رودها در حسرت لبهای عطشانت
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است