ایران! پر از آیینه و لبخند بمانی
همسایۀ خورشید چو «الوند» بمانی
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
در آن میان چو خطبهٔ حضرت، تمام شد
وقت جوابِ همسفران بر امام شد
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين