امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
به نام آنکه مستغنیست بالذّات
«بَدیعُ الاَرض» و «خلّاقُ السماوات»
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم