ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم