سلام خاک رسولان! سلام ارض فلسطین!
چقدر زخم به تن داری ای ستارۀ خونین
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا دردِ این جهان باشد
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان وصل را نالان مکن...
ای خفته شب تیره هنگام دعا آمد
وی نفس جفا پیشه هنگام وفا آمد
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
روزها فكر من این است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خویشتنم