آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
برای لحظۀ موعود بیقرار نبودم
چنانکه باید و شاید در انتظار نبودم
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند