تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر
سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
در این سیلی پیامی آشکار است
که ما را باز با این قوم کار است
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجدهای خوشایند است
آه ای بغض فروخورده كمی فریاد باش
حبس را بشكن، رها شو، پر بكش، آزاد باش
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد