جان داد که در امان ببیند ما را
خالی کند از یزیدیان دنیا را
حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
در حجم قنوتها دعا تعطیل است
یاد از تو - غریب آشنا! - تعطیل است
وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
آفتابی شدی و چشمانت
آسمان آسمان درخشیدند
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد