گم کرده چنان شبزدگان فردا را
خفتیم دو روزه فرصتِ دنیا را
تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
عشق یعنی بَری از غفلتِ خودخواهی شو
هجرت از خود کن و سرچشمۀ آگاهی شو
گریه کن لؤلؤ و مرجان، که هوا دم کرده
چاهِ کوفه عطشِ چشمۀ زمزم کرده
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر