به رگبارِ ستم بستند، در باغِ حرم «دین» را
به خون خویش آغشتند چندین مرغ آمین را
باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
آفتابی شدی و چشمانت
آسمان آسمان درخشیدند
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر