مانده پلک آسمان در گیر و دار واشدن
شب بلندی میکند از وحشت رسوا شدن
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر