بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
آن شب که دفن کرد علی بیصدا تو را
خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
گواه سیرۀ عشق است داغداری ما
به باغبانی درد است لالهکاری ما
سبکبالان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند
سرّ نى در نینوا مىماند اگر زینب نبود
کربلا، در کربلا مىماند اگر زینب نبود
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت