سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
کسی که دیگر خود خدا هم، نیافریند مثال او را
چو من حقیری کجا تواند، بیان نماید خصال او را