بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
صدای بال ملائک ز دور میآید
مسافری مگر از شهر نور میآید؟
کودکی سوخت در آتش به فغان، هیچ نگفت
مادری ساخت به اندوه نهان، هیچ نگفت
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی