الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
به باران فکر کن... باران نیاز این بیابان است
ترکهای لب این جاده از قحطی باران است
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس