تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
«صبح نزدیک است» پیغامی چنین آورده بود
قاصدی که آسمان را بر زمین آورده بود
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
خدایا رحمتی در کار من کن
به لطف خود هدایت یار من کن
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر
میرود از آن سَرِ دنیا خبر میآورد
شعر در وصف تو باشد بال در میآورد
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است