تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
این زن کسی را ندارد تا سوگواری بیاید؟
یک گوشه اشکی بریزد یا از کناری بیاید؟
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
این كیست از خورشید، مولا، ماهروتر
بیتابتر، عاشقتر، عبدالله روتر
الشام...الشام...الشام... غربتشمار شهیدان
اندوه... اندوه... اندوه... ای شام تار شهیدان
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما