چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر