دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود در اضطراب آوردهام
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر