مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم