ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
سوختی پیشتر از آن که به پایان برسی
نه به پایان، که به خورشیدِ درخشان برسی
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش