باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
آفتابی شدی و چشمانت
آسمان آسمان درخشیدند
گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش