باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
آفتابی شدی و چشمانت
آسمان آسمان درخشیدند
گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
باید برای درک حضورش دعا کنیم
خود را از این جهان خیالی جدا کنیم
انگار که این فاصلهها کم شدنی نیست
میخواهم از این غم نسرایم، شدنی نیست
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
هوای بام تو داریم ما هواییها
خوشا به حال شب و روز سامراییها
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش