دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
یک پرده در سکوت شکستم، صدا شدم
رفتم دعای ندبه بخوانم، دعا شدم
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد