صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا