چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
سلام خاک رسولان! سلام ارض فلسطین!
چقدر زخم به تن داری ای ستارۀ خونین
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت