گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
در وصف تو کس، روشن و خوانا ننوشتهست
ای هر که نویسد ز تو، گویا ننوشتهست!
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
به نام آنکه مستغنیست بالذّات
«بَدیعُ الاَرض» و «خلّاقُ السماوات»
بعد از آن غروب تلخ، جان زخمی رباب
بیتو خو گرفته با زخمههای آفتاب
دوباره پیرهن از اشک و آه میپوشم
به یاد ماتم سرخت، سیاه میپوشم
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم
بعدِ یک عمر که ماندیم...که عادت کردیم
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست