عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
نورِ جان در ظلمتآبادِ بدن گم کردهام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کردهام
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
حملههای موج دیدم، لشکرت آمد به یادم
کشتی صدپاره دیدم، پیکرت آمد به یادم