وقتی که شدهست عاشق مولا، حر
ای کاش نمیشد این چنین تنها، حر
با اینکه دم از خطبه و تفسیر زدی
در لشکر ابن سعد شمشیر زدی
وقتی که زمین هنوز از خون دریاست
در غزه، یمن، هرات... آتش برپاست
وقتی که در آخرالزمان حیرانم
وقتی که خودم بندۀ آب و نانم
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
پیراهن سپید ستاره سیاه بود
تابوت شب روان و بر آن نعش ماه بود
پشت غزل شکست و قلم شد عصای او
هر جا که رفت، رفت قلم پا به پای او...
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت