شنیده بود شهادت طنین گامت را
چه خوب داد خدا پاسخ سلامت را
سبزپوشا با خودت بخت سپید آوردهای
گل به گل هر جا بهاری نو پدید آوردهای
نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
بی نور خدا جهان منّور نشود
بی عطر محمّدی معطّر نشود
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
چشمان جهان محو تماشایت بود
ایثار چکیدهای ز تقوایت بود
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
چون سرو همیشه راست قامت بودی
معنای شرافت و شهامت بودی
ای آنکه نور عشق و شرف در جبین توست
روشن، سرای دل ز چراغ یقین توست
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند
عجب فضائل عرشی، عجب کمالی داشت
چه قدر و منزلت و جلوه جلالی داشت
خم کرد پشت زمین را، ناگاه داغ گرانت!
هفت آسمان گریه کردند، بر تربت بینشانت!
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
درود ای رودها در حسرت لبهای عطشانت