یک روز شبیه ابرها گریانم
یک روز چنان شکوفهها خندانم
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
پای در ره که نهادید افق تاری بود
شب در اندیشۀ تثبیت سیهکاری بود...
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
ایرانم! ای از خونِ یاران، لالهزاران!
ای لالهزارِ بی خزان از خونِ یاران!
آیا چه دیدی آن شب، در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین، ای ماه سوگواران!...
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را