اى جوهر عقل! عشق را مفهومی
همچون شب قدر، قدر نامعلومی
النّمِر باقر النّمِر برخیز
باز هم خطبۀ جهاد بخوان
از اشک، نگاه لالهگونی دارد
داغ از همه لالهها فزونی دارد
سوز جگر از دل به زبان آمده بود
بابا سوی میدان، نگران آمده بود
دُرّ یتیمم و به صدف گوهرم ببین
در بحر عشق، گوهر جانپرورم ببین
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
چو آفتاب رخت را غبار ابر گرفت
شکوه نام علی غربتی ستبر گرفت